جدول جو
جدول جو

معنی سزه سیر - جستجوی لغت در جدول جو

سزه سیر
سیر سبز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیه سار
تصویر سیه سار
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک سیر
تصویر سبک سیر
تندرو، سبک رفتار، چابک، تیزرو، زودگذر
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بُ سَ /سِ)
مرادف سبک رکاب. (آنندراج). تندرو. تیزرو: ذروع، اسب و اشتر سبک سیر فراخ گام. (منتهی الارب). فرس ذریع، اسپی سبک سیر. (منتهی الارب) :
کلک سبک سیراوست از پی اصلاح ملک
از حبشه سوی روم تیزرونده نوند.
سوزنی (دیوان، چ شاه حسینی ص 161).
چو بر براق سبک سیر او بگاه نبرد
عنان سبک شود اندر تک و رکاب گران.
سوزنی.
دو سنگ است بالا و زیر آسیا را
گرانسیر زیر و سبک سیر بالا.
خاقانی.
چنین است گردیدن روزگار
سبک سیر و بدعهد و ناپایدار.
سعدی (گلستان).
فیض دم خط چون دم صبح است سبک سیر
از دست مده فصل بهاران لب جو را.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ)
هفت فرسخ میانۀ شمال و مشرق قلعه گل است. (فارسنامۀ ناصری گفتار 2 ص 274)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد. واقع در 19هزارگزی خاور تفت و 4 هزارگزی باختر جادۀ یزد، با 696تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن فرعی است. دبستان و معدن سرب دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ سَ)
کنایه از آدمی زاد باشد. (برهان). آدمی. (فرهنگ رشیدی) :
سیه سر را قضا بر سر نبشته ست
گنهکاریش در گوهر سرشته ست.
(ویس و رامین).
، قلم نویسندگی. (برهان) (آنندراج). رجوع به سیاه سر و سیاسر شود
لغت نامه دهخدا
(سِ دِ)
رجوع به سدیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیه سار
تصویر سیه سار
ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
فرهنگ لغت هوشیار
سازی است از نوع طنبور که کاسه آن کوچکتر از تار است و به وسیله ناخن سبابه نواخته میشود. سه تار در قدیم دارای سه سیم بوده ولی اکنون چهار سیم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه سر
تصویر سیه سر
گناهکار سیاه سر
فرهنگ لغت هوشیار
تندرو، تیزپا، تیزپرواز، تیزرو، سبک رو، سبک پا، سریع السیر
متضاد: کندرو، بطی ء السیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف هرز شبیه سیر
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی که به هنگام نزدیک شدن زنبور گویند تا زنبور دور شود
فرهنگ گویش مازندرانی
خانه، سرا، زمینی که جهت ساختن خانه پیش بینی شود
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
سنبله ی گیاهی که از آن جارو می سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
سه گوش، سه گوشه
فرهنگ گویش مازندرانی